درباره وبلاگ ![]() سلام به دوستان عزیزم .به وبلاگ من خوش آمدید.من (فاطمه)خواهر بزرگ دوقلوها هستم .این وبلاگ را با مامانم ساختیم برای اینکه خاطرات من و خواهرام (این دو هدیه آسمانی ) را در آن ثبت کنیم که وقتی که بزرگ شدند بخونند و بدونند که همیشه دوستشون داشتیم ، داریم و خواهیم داشت. مسافرهای بهشتی ، بهترین و زیباترین ها را براتون آرزو می کنم . آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان
|
ما سه خواهر
.
شنبه 23 شهريور 1392برچسب:, :: 11:35 :: نويسنده : فاطمه
بیستم شهریور ماه بود که آبجی فرینا خودش به تنهایی یک قدم حرکت کرد(در ده ماه و نه روزگی ) . آلان که چند روز میگذره گاهی دو سه قدم هم بر می داره ،بعد می یوفته. فرنیا آلان فقط گاهی اوقات بدون کمک می تونه بایسته. راستی بیست و یکم (پنج شنبه ای که گذشت) عروسی مهدی جان( پسر خالم )بود. خیلی خوش گذشت چون اونجا یه دوست قدیمی به اسم یلدا رو دیدم که کلی با هم شادی و بازی کردیم.روز بعدش هم من به خونه خالم رفتم. اونجا با یلدا و سامان (پسر عمه یلدا )کلی بازی کردیم. کارت بازی ، خاله بازی شب که برگشتم خونه دلم می خواست هنوز اونجا بودم. جمعه 15 شهريور 1392برچسب:, :: 15:19 :: نويسنده : فاطمه
بالاخره پنج شنبه شب شد. راه افتادیم و رفتیم خونه مامان بزرگم. بعد عمه هام هم به اونجا اومدن.ما با دو ماشین به طرف ساوه رفتیم. تزیینات تولد قشنگ شده بود. ما اونجا کلی خوش گذروندیم. عکس گرفتیم . بازی کردیم. بعد از شام نیکو (دختر عموم)کیکو برید و ما خوردیم. البته قبل از خوردنش منو نیکو کمی ناخنک زدیم. جای دختر عموم نرگس خالی بود آخه اونا نتونستن بیان.اگه اون بود تولد بیشتر خوش میگذشت. این هم چند تا عکس از آبجی هام در تولد دختر عموشون نیکو ...
پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, :: 10:57 :: نويسنده : فاطمه
چی دوست دارن ؟ فرنیا: باز و بسته کردن در - باز کردن کشوها و بیرون ریختن وسایل آن - - موکشیدن کسی که دراز کشیده به خصوص اگه من یا مامانم دراز کشیده باشیم . - حمام کردن فرینا: بیدار کردن خواهرش وقتی خوابیده - بازی با چادرو پیچوندن خودش در اون - خوردن موز هردو: مو کشیدن ( فرنیا بیشتر)-نا نای کردن (فرنیاخیلی بیشتر )-خاراندن کمرش از زیر لباس (فرنیا بیشتر)- تماشای ماشین لباس شویی و جارو برقی روشن چی دوست ندارن؟ فرنیا:پوشک شدن (فرار هنگام پوشک کردن) فرینا:حمام کردن - آواز(لالایی) خوندن پدرش هردو: خوابوندنشون حتی اگه خوابشون باشه (اونها عادت دارن با تاب دادن می خوابن) فرنیا و فرینا الان ده ماه و سه روزشونه. فرینا یک هفته ای میشه که می تونه دست بزنه (وقتی ما میگیم دست دسی ) . گریه کردن فرینا بیشتر با صدا و جبغه ولی فرنیا زود اشک میریزه آخ جون پنج شنبه قراره برم خونه ی دختر عموم (نیکو) آخه تولد شه . وای که چقدر خوش بگزره . من برای روز تولد،روز میشمرم .
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 19:6 :: نويسنده : فاطمه
بعد از فرینا حالا فرنیا هم گاهی اوقات می تونه برای چند لحظه بدون کمک بایسته. فرنیا به چند حالت نا نای می کنه . وقتی آهنگ می زنه اگه نشسته باشه هم خودش رو تکون تکون می ده ، به حالت بشکن انگشتاش رو تکون می ده . وقتی چاردست و پا باشه جلو عقب میره یا راست و چپ. فرینا هم به صورت دو زانو می شینه و بالا و پایین خودش رو می بره و دستاش رو تکون می ده . دیروز من تو اتاقم می خواستم بازی کنم برای اینکه آبجی هام اتاق نیان و وسایلم رو به هم نزنن در اتاق رو بستم . دیدم فرینا اومده پشت درو گریه می کنه و به در می زنه . مامانم خیلی دلش سوخت . به من گفت درو باز کنم و وسایل بازیم رو روی تخت بچینم تا دستشون نرسه. مامانم برای آبجی هام سی دی ترانه های خاله ستاره و داستانهای کیتی پیشی ملوس رو خریده . منم با آبجی هام به آهنگاش گوش کردم. راستی من دیروز با مامانو بابامو آبجیام رفتیم لوازم التحریر گرفتم .مداد دفتر پاککن تراش و .......... خلاصه همه چیم حاضره من خیلی دوست دارم زود تر برم مدرسه آخه قراره امسال دختر عموم (نرگس) به مدرسه ی ما بیاد .من خیلی دوست دارم مدرسه ها زود تر باز بشن
پنج شنبه 2 شهريور 1392برچسب:, :: 8:16 :: نويسنده : فاطمه
امروز تولد مامان جونمه من هر روز تقویمو نگاه می کردمو برای امروز لحظه شماری می کردم من حسابی هوس کیک کردم
|
|||
![]() |